هموطنی میگفت: پس از سقوط رژیم، دولتمردان اسلامی، که بهنام خدا و با تکیه بر اسلحه ظلم کردهاند، زندانی کردهاند، شکنجه کردهاند، تجاوز کردهاند، باید بیایند پای تلویزیون و از مردم ستمدیده عذرخواهی بکنند. همانطور که نلسون ماندلا، قهرمان مبارزه با آپارتاید و سیاستمدار صلحطلب، مجرمان رژیم پیشین آفریقای جنوبی را قانع کرد، یا مجبور کرد، برای قتلها و معصیتهایی که مرتکب شدهاند از مردم عذرخواهی بکنند...
و ادامه داد: این عمل انسانیتر، پذیرفتهتر و بسیار کارساز تر از آناست که دادگاه و محکمهای تشکیل بشود و حضرات را با عمامهشان حلقآویز بکند. و مکلاهایشان را با پا از جرثقیل آویزان.
گفتم: نخست اینکه نلسون ماندلا شهرت و احترام جهانیاش را تنها مدیون شخصیت والای خویش و مرهون قدرت اغماض دز مقابل ستمهایی که در طول مدت 27 سال زندان یر او رفته است نیست! این همه را مدیون و وامدار زندانبانها و نگهبانان خویش نیز هست.
گفتم توجه به این نکته ضروریست، که زندانبانهای سفیدپوست، یا سیاهپوست خاجپرستِ نامسلمانِ آفریقایی را با زندانبانهای مسلمان و متعهدِ نُخبهکُش اسلامیی ذوب شده در ولابت مطلقه سید علی، مقایسه نکنیم!
"نلسون ماندلا" اگر در یک کشور مسلمان، بویژه در جمهوری اسلامی و اگر نه در جزیره "روبن"، که در پایتخت ایران یا هر گوشهی دیگری از امالقراء اسلام زندانی میشد، هرگز بهاین مقام والایی که اینک به آن دست یافته است نمیرسید. یعنی برادران متعهد در جمهوری ناب محمدی، وی را با بطری نوشابه اسلامی و با باطوم مارکِ ولابتِ مطلقه فقیه، چنان نوازش میدادند، که هرگز هوس مقاومت در برابر رژیم آپارتاید نکند و برای همیشه احساس انسان بودن و شرف انسانی داشتن از یاد ببرد و آنچنان آبرویش جلوی زن و بچه و رفیق و دوست و آشنا میبردند، که مرگ و خودکشی را بر فهرمانی مبارزه با ظلم و تعدی ترجیح دهد. ایضا پاسداران بیضه اسلام آنچنان تحقیر و از قهرمانشدن بیزارش میکردند که جایزه صلح نوبل را با پوشه و دوسیهاش دودستی توی فرق سر آلفرد نوبل مرحوم بکوبد و عطایش را به لقایش ببخشد، یا بالعکس!.
دیدم هاج و واج مثل جنزدهها نگاهم میکند. پا از روی ترمز برداشتم و باز گاز دادم و گفتم: کمال ساده اندیشی، اگر نگویم سادهلوحی است، اگر تصور بفرمایید فردی مثل رفسنحانی، خامنهای، شاهرودی و خاتمی و صدها آخوند بالغ و نابالغ دیگر بر صفحه تلویزیون ظاهر میشوند و از اجرای احکام الاهی اظهار ندامت میکنند و در مقابل مردم بهعذرخواهی میپردازند و از آزاردیدگان و از خانواده مقتولین طلب مغفرت میکنند!
گفت: پناه میبرم بر خدا ...
گفتم: اگر توانستی پیدایش بکنی! او نیز سالهاست از دست آخوندها در گوشه یکی از آسمانهای هفتگانهاش پنهان شده است و خوب میداند اگر روزی آفتابی بشود اینبار سیدعلی ریشاش را میگیرد و او را از عرش بهزیرش میکشد، پای میز مذاکره و معاملهاش مینشاند و آبروی نداشته را، مثل سلفاش، با وی معامله میکند.
گفت: بعضی از هموطنان خیلی جوش میزنند و حکم به لغو مجازات اعدام میدهند.
گفتم: به این جور افراد میگویند خیالباف و رؤیایی... همین افراد هستند که معتقدند دین اسلام با فرهنگ و با تمدن ایرانی عجین شده و جوش خورده است و نمیشود دین را از آنها گرفت یا تغییری در آن داد ولی خود مصمماند یکی از اصول مهم و یکی از ارکان آن، یعنی قانون قصاص و بهسزا رسانیدن قاتل را، از آنها بگیرند. امام خمینی ( صلواةالله علیه و اولاده، رضیالله عنه) تا دم آخر از گردن زدن هفتصد یهودی بهدست امام علی حکایت میکرد و این عمل را یکی از افتخارات اسلام میشمرد. اینک دایههای دلسوز تر از مادر نسخه برای مردم میپیچند و میگویند اگر مجرمین به حقوق و متجاوزین بهناموس مردم را بکشید آنها هم روزی که دوباره بهقدرت برسند تلافی خواهند کرد. زهی خیال باطل. هدف تنها مبارزه با آفت آخوندیسم نیست کسانی که قصد هموار کردن راه برای تجاوز آینده آنها نیز در سر دارند باید تعلیم ببینند.
این حضرات معتقدند ما نیز باید بهسبک "نلسون ماندلا" رفتار کنیم.
یعنی قاضی مرتضوی در تلویزیون ظاهر بشود و بگوید: من اقرار میکنم که نخست بههمسر سپس بهدختر و پسر شما تجاوز کردم آنگاه سرشان را آنقدر بهدیوار کوفتم تا بدرک واصل شدند. حالا نیز از شما عذر میخواهم و به رئوفت اسلامی شما متوسل میشوم. جوان بودم و طالب نام و مقام. مرا بهبزرگواری خود ببخشید. اگر روزی روزگاری دوباره بهقدرت رسیدم قول میدهم اول سرشان را بهدیوار بکوبم بعد به آنها تجاوز بکنم.
حسین شریعتمداری هم جای مُهر را بر پیشانیاش نشان بدهد و بگوید این لکه سیاه نشان از اسلامی بودم من ندارد و این علامت جای مُهر و علامت تدّین من نیست؟ این لکه سیاه لکه ننگیست که پورمحمدی با داغ کردن آهن روی پریموس و فشار آن بر پیشانیام یادم داده است.
خامنهای هم ظاهر بشود و بگوید من ولی فقیه بودم آنهم از نوع مطلقهاش، هر کاری که کردم طبق قانون اساسی بود. شما هم اگر بجای من بودید و از اینهمه قدر لایزال برخوردار، همین میکردید. کما اینکه اینک نیز تصمیم دارید مرا با پا بهجرثقیل در میدان آزادی آویزان کنید. آنقدر که طعمه لاشخورها و کرکسها بشوم.
*
ما میگوییم کسی قصد گرفتن دین و مذهب از کسی ندارد فقط بر این باوریم که دین و مذهب و نیایش بهدرگاه خدا امریست خصوصی و سوا از دخالت در حکومت و دولت، مبرّا و بهدور از فشار و نفوذ در زندگی خصوصی و عمومی مردم. میگوییم کسی حق ندارد بهنام دین و مذهب و در پوشش امر بهمعروف و نهی از منکر، قوانین شرعی و مذهبی، یا هر قانون مرتجع دیگر را بهکسی تحمیل کند. میگوییم برای پاکسازی ایران از آفت ملا و اپیدمی آخوندیسم سه قرن، یعنی چهار نسل وقت لازم داریم تا با قدرت تمام نسلهای آینده را از هرگونه سفسطه و دغلبازی و عوامفریبی آخوند بر حذر داریم. این وظیفه ما است در قبال نسلهای آینده.
و ادامه داد: این عمل انسانیتر، پذیرفتهتر و بسیار کارساز تر از آناست که دادگاه و محکمهای تشکیل بشود و حضرات را با عمامهشان حلقآویز بکند. و مکلاهایشان را با پا از جرثقیل آویزان.
گفتم: نخست اینکه نلسون ماندلا شهرت و احترام جهانیاش را تنها مدیون شخصیت والای خویش و مرهون قدرت اغماض دز مقابل ستمهایی که در طول مدت 27 سال زندان یر او رفته است نیست! این همه را مدیون و وامدار زندانبانها و نگهبانان خویش نیز هست.
گفتم توجه به این نکته ضروریست، که زندانبانهای سفیدپوست، یا سیاهپوست خاجپرستِ نامسلمانِ آفریقایی را با زندانبانهای مسلمان و متعهدِ نُخبهکُش اسلامیی ذوب شده در ولابت مطلقه سید علی، مقایسه نکنیم!
"نلسون ماندلا" اگر در یک کشور مسلمان، بویژه در جمهوری اسلامی و اگر نه در جزیره "روبن"، که در پایتخت ایران یا هر گوشهی دیگری از امالقراء اسلام زندانی میشد، هرگز بهاین مقام والایی که اینک به آن دست یافته است نمیرسید. یعنی برادران متعهد در جمهوری ناب محمدی، وی را با بطری نوشابه اسلامی و با باطوم مارکِ ولابتِ مطلقه فقیه، چنان نوازش میدادند، که هرگز هوس مقاومت در برابر رژیم آپارتاید نکند و برای همیشه احساس انسان بودن و شرف انسانی داشتن از یاد ببرد و آنچنان آبرویش جلوی زن و بچه و رفیق و دوست و آشنا میبردند، که مرگ و خودکشی را بر فهرمانی مبارزه با ظلم و تعدی ترجیح دهد. ایضا پاسداران بیضه اسلام آنچنان تحقیر و از قهرمانشدن بیزارش میکردند که جایزه صلح نوبل را با پوشه و دوسیهاش دودستی توی فرق سر آلفرد نوبل مرحوم بکوبد و عطایش را به لقایش ببخشد، یا بالعکس!.
دیدم هاج و واج مثل جنزدهها نگاهم میکند. پا از روی ترمز برداشتم و باز گاز دادم و گفتم: کمال ساده اندیشی، اگر نگویم سادهلوحی است، اگر تصور بفرمایید فردی مثل رفسنحانی، خامنهای، شاهرودی و خاتمی و صدها آخوند بالغ و نابالغ دیگر بر صفحه تلویزیون ظاهر میشوند و از اجرای احکام الاهی اظهار ندامت میکنند و در مقابل مردم بهعذرخواهی میپردازند و از آزاردیدگان و از خانواده مقتولین طلب مغفرت میکنند!
گفت: پناه میبرم بر خدا ...
گفتم: اگر توانستی پیدایش بکنی! او نیز سالهاست از دست آخوندها در گوشه یکی از آسمانهای هفتگانهاش پنهان شده است و خوب میداند اگر روزی آفتابی بشود اینبار سیدعلی ریشاش را میگیرد و او را از عرش بهزیرش میکشد، پای میز مذاکره و معاملهاش مینشاند و آبروی نداشته را، مثل سلفاش، با وی معامله میکند.
گفت: بعضی از هموطنان خیلی جوش میزنند و حکم به لغو مجازات اعدام میدهند.
گفتم: به این جور افراد میگویند خیالباف و رؤیایی... همین افراد هستند که معتقدند دین اسلام با فرهنگ و با تمدن ایرانی عجین شده و جوش خورده است و نمیشود دین را از آنها گرفت یا تغییری در آن داد ولی خود مصمماند یکی از اصول مهم و یکی از ارکان آن، یعنی قانون قصاص و بهسزا رسانیدن قاتل را، از آنها بگیرند. امام خمینی ( صلواةالله علیه و اولاده، رضیالله عنه) تا دم آخر از گردن زدن هفتصد یهودی بهدست امام علی حکایت میکرد و این عمل را یکی از افتخارات اسلام میشمرد. اینک دایههای دلسوز تر از مادر نسخه برای مردم میپیچند و میگویند اگر مجرمین به حقوق و متجاوزین بهناموس مردم را بکشید آنها هم روزی که دوباره بهقدرت برسند تلافی خواهند کرد. زهی خیال باطل. هدف تنها مبارزه با آفت آخوندیسم نیست کسانی که قصد هموار کردن راه برای تجاوز آینده آنها نیز در سر دارند باید تعلیم ببینند.
این حضرات معتقدند ما نیز باید بهسبک "نلسون ماندلا" رفتار کنیم.
یعنی قاضی مرتضوی در تلویزیون ظاهر بشود و بگوید: من اقرار میکنم که نخست بههمسر سپس بهدختر و پسر شما تجاوز کردم آنگاه سرشان را آنقدر بهدیوار کوفتم تا بدرک واصل شدند. حالا نیز از شما عذر میخواهم و به رئوفت اسلامی شما متوسل میشوم. جوان بودم و طالب نام و مقام. مرا بهبزرگواری خود ببخشید. اگر روزی روزگاری دوباره بهقدرت رسیدم قول میدهم اول سرشان را بهدیوار بکوبم بعد به آنها تجاوز بکنم.
حسین شریعتمداری هم جای مُهر را بر پیشانیاش نشان بدهد و بگوید این لکه سیاه نشان از اسلامی بودم من ندارد و این علامت جای مُهر و علامت تدّین من نیست؟ این لکه سیاه لکه ننگیست که پورمحمدی با داغ کردن آهن روی پریموس و فشار آن بر پیشانیام یادم داده است.
خامنهای هم ظاهر بشود و بگوید من ولی فقیه بودم آنهم از نوع مطلقهاش، هر کاری که کردم طبق قانون اساسی بود. شما هم اگر بجای من بودید و از اینهمه قدر لایزال برخوردار، همین میکردید. کما اینکه اینک نیز تصمیم دارید مرا با پا بهجرثقیل در میدان آزادی آویزان کنید. آنقدر که طعمه لاشخورها و کرکسها بشوم.
*
ما میگوییم کسی قصد گرفتن دین و مذهب از کسی ندارد فقط بر این باوریم که دین و مذهب و نیایش بهدرگاه خدا امریست خصوصی و سوا از دخالت در حکومت و دولت، مبرّا و بهدور از فشار و نفوذ در زندگی خصوصی و عمومی مردم. میگوییم کسی حق ندارد بهنام دین و مذهب و در پوشش امر بهمعروف و نهی از منکر، قوانین شرعی و مذهبی، یا هر قانون مرتجع دیگر را بهکسی تحمیل کند. میگوییم برای پاکسازی ایران از آفت ملا و اپیدمی آخوندیسم سه قرن، یعنی چهار نسل وقت لازم داریم تا با قدرت تمام نسلهای آینده را از هرگونه سفسطه و دغلبازی و عوامفریبی آخوند بر حذر داریم. این وظیفه ما است در قبال نسلهای آینده.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen