عرض کنم حضورتون دوستان زیادی با پیام و ایمیل دلشادم کردند، عدهای زنگ زدند و محبت کردند و به به و چه چه گفتند در رابطه با یاد داشت پیشینام، که لینکاش را در بالاترین گذاشته بودم. گفتند و نوشتند که فلانی موضوع خوب و داغی را مطرح کرده بودی که همه ما واقعا داغ دلی از آن داشتیم و چه خوب که رشته سخن را گشودی http://balatarin.com/permlink/2008/12/8/1470268.
بویژه که گردانندگان سایت، خود نیز این جور مطالب را مطالعه نموده، حسن نظر دارند و عنایت میفرمایند به سخنان خوانندگانی، که در ره بهبود سایت و بالاتر بردن کیفیتاش پیشنهادهایی ارائه میدهند.
گفتند حالا بیا و لینک نوشتهات را به "لینکهای داغ" اضافه کن تا خوانندگان بیشتری بیابد و اظهار نظرهای بیشتری بطلبد. گفتم والله راستش را بخواهید تا کنون هرگز لینکی را "داغ" نکردهام.
بویژه که گردانندگان سایت، خود نیز این جور مطالب را مطالعه نموده، حسن نظر دارند و عنایت میفرمایند به سخنان خوانندگانی، که در ره بهبود سایت و بالاتر بردن کیفیتاش پیشنهادهایی ارائه میدهند.
گفتند حالا بیا و لینک نوشتهات را به "لینکهای داغ" اضافه کن تا خوانندگان بیشتری بیابد و اظهار نظرهای بیشتری بطلبد. گفتم والله راستش را بخواهید تا کنون هرگز لینکی را "داغ" نکردهام.
و آهسته، تا که اغیار نشوند، اضافه کردم: بلد هم نیستم. از این گذشته من فکر میکردم هر نوشتهای که تعداد معینی رأی بیاورد خود بخود داغ میشود، هرچند، طبق معمول، دقت نکردهام، آیا اصولا لینکی از من تا کنون "داغ" شده است یا کماکان، همین جوری، به سردی گراییده است؟
با صدای بلند رسوایم کردند، گفتند: ناخدا، زشت است! این حرفها را نزنید! نگویید بلد نیستم ! شما کشتیهای غولپیکر را از «رایکاویک ایسلند» تا ملبورن و سیدنی در «استرالیا» و از «سیاتل» آمریکا تا «ولادی وُستُک» روس، و از هونولولو تا شانگهای، با چشمان بسته! هدایت کردهاید.
با صدای بلند رسوایم کردند، گفتند: ناخدا، زشت است! این حرفها را نزنید! نگویید بلد نیستم ! شما کشتیهای غولپیکر را از «رایکاویک ایسلند» تا ملبورن و سیدنی در «استرالیا» و از «سیاتل» آمریکا تا «ولادی وُستُک» روس، و از هونولولو تا شانگهای، با چشمان بسته! هدایت کردهاید.
بلد نیستید یک لینک بیعرضه را توی بالاترین داغ کنید؟
و با صدای بلندتر فریاد زدند: یک آفریقایی کنیایی میرود آمریکا برای تحصیل، همونجا زن میگیرد، ازدواج میکند، پسرش رئیسجمهور قدرتمندترین کشور جهان میشود، اونوقت شما بلد نیستی یک لینک فسقلی را داغ کنی؟
گفتند: دکتر محمود احمدی نژاد، بچه آرادان، هاله نور را در سازمان ملل بدنبال خود میکشد، میخواهد با نفت پنج دلار در بشکه، اقتصاد مملکت اسلامی را بهشت برین کند، شما کاپیتان، با آن یل و کوپال، بلد نیستی یک "داغ" بر پیشانی لینکات بزنی؟
رهبر با ردا و عبا و نعلین و عمامه، مثل کبوتر، از پنجره قطار سریعالسیر به بیرون میپرد و پس از اقامه نماز پای پیاده تا کربلا و کوفه میدود، شما میگوئید بلد نیستید یک....
گفتم: خُب ...خوبه خوبه خوبه... بس کنید! آبرویم را تو اینترنت جلو زن و بچه و کس و ناکس بردید ... حالا بگویید چهکار باید بکنم!
نفسی کشیدند و گفتند: برو فلانجا، دست راست، کوچه اول، یک کلیک بکن بعد برو دست چپ، کوچه دوم، یک دفعه هم اونجا کلیک کن و بعدشم یکبار بدور خودت بچرخ و برو فلانجا و با انگشت شست اونجوری شلیک کن! لینک خودش "داغ" میشود.
*
هیچ...درد سر ندهم، رفتم و با هزار زحمت و بدبختی لینک را داغ کردم، سپس با لبخندی حاکی از رضا بر لب، قُلپای از فنجان کاپوچینوی سردم نوشیدم، به پشتی صندلی تکیه زدم و حالتی بهخود گرفتم که گویا فتح قلعه خیبر کردهام.
*
در دل گفتم: آخ جون... چه راحت بود لینک داغ کردن در سایت بالاترین!
گفتم: خُب ...خوبه خوبه خوبه... بس کنید! آبرویم را تو اینترنت جلو زن و بچه و کس و ناکس بردید ... حالا بگویید چهکار باید بکنم!
نفسی کشیدند و گفتند: برو فلانجا، دست راست، کوچه اول، یک کلیک بکن بعد برو دست چپ، کوچه دوم، یک دفعه هم اونجا کلیک کن و بعدشم یکبار بدور خودت بچرخ و برو فلانجا و با انگشت شست اونجوری شلیک کن! لینک خودش "داغ" میشود.
*
هیچ...درد سر ندهم، رفتم و با هزار زحمت و بدبختی لینک را داغ کردم، سپس با لبخندی حاکی از رضا بر لب، قُلپای از فنجان کاپوچینوی سردم نوشیدم، به پشتی صندلی تکیه زدم و حالتی بهخود گرفتم که گویا فتح قلعه خیبر کردهام.
*
در دل گفتم: آخ جون... چه راحت بود لینک داغ کردن در سایت بالاترین!
نه با توفانهای زنجیرهای شمال پاسیفیک، در امتداد جزایر «الیوت»، روبرو شدم، که چندین بار اشهدم را خواندم، که نزدیک بود غرقم کنند و نه با موجهای دهشتزای مثلت برمودا درگیری داشتم، که چیزی نمانده بود بچههایم را یتیم کنند؛ و نه مانند گذر از منتها الیه آتلانتیک شمالی در شب تاریک بود، که با یخهای شناور قطبی دست به گریبان بودم، که خواب از چشمم میربودند و نه ... آخ ... چه بگویم... آخ جون... راحت شدم...
خدا را شکر چند سالیست دود مود را ترک کردهام و گرنه فضا جون میداد برای یک پُک از چپق، پیپ، یا هرچی که دود کند...
ولی خلسه و خوشیام چندان طول نکشید که ناگهان سر و صدای مزاحمین و مدافعین ظاهری حقوق بشر، بلند شد و دو تا "منفی" قلُنبه بهنافام بستند. سومین منفی هم بلافاصله پشتِ آن دو "آی دی" قرمز چسبید. همراه با پیامهایی که مرا شرمندهی شرمنده کردند.
یکی از آنها بنام (اون مین د) پیام داد،
عین پیام را کپی میکنم: " شما چى فكر كردى اينو به موضوع داغ نسرين ستوده اضافه كردى؟ "
دومی بنام "ستوده" نوشت: " آقاي ميداف ، لينک شما چه ربطي به موضوع داغ نسرين ستوده داره؟ "
نمیدانم چرا احساس میکنم نویسندههای این دو پیام هر دو خانم هستند.
به هر حال از ترس اینکه مبادا نفر بعدی سبیلم را دود دهد، آمدم و ُتند تُند معذرتی نوشتم و تمنا کردم بابت این اشتباه از غضب اعدامم نکنند.(رجوع شود به پیامهای رسیده) چند لحظه بعد دیدم یک نفر دیگر هم آمد و یک منفی دیگر داد! به این دلیل که آقا، این مطلبات "تکراری" ست، هرچند، چند قدم پایینتر، خودش مطلبی، تکرار اندر تکرار، در رابطه با خانم وکیل دستگیر شده در تهران لینک داده بود.
شاید منظورش از تکراری این بود که چند سال پیش، آن زمان که سایت بالاترین راه افتاده بود، یکنفر مؤمن متوجه این مطلب شده بوده است که اگر انسانی، ذیجنبندهای، در انتقاد از جمهوری اسلامی نوشتهای منتشر کند، احتمالا با حمله "آپاچی" های اسلامی روبرو میشود که میآیند و با رأی منفی گروهیشان آن مظلوم را چنان به حفره تاریکی در یکی از کهکشانها، سرنگون میکنند که کافر نشنفد هندی نبیند. بنا بر این لازم نیست من هم مجدا به آن مطلب بپردازم. جلالخالق...
*
در رابطه با قاطی شدن لینکام با نسرینخانم اما چون تو باغ نبودم و هرگز نامی از "نسرین ستوده" نشنیده بودم، بدو بدو رفتم تو گوگل، گشتم دنبال عکسی، مکسی، مطلبی تا ببینم این خانم ستوده کیست و چیست و چه جوریست، که ما ناخواسته پا توی کفشاش کردهایم، لینک داغاش را از داغی انداختهایم و خود و اهل بیت را به چنین مصیبت عظیمی مبتلا ساختهایم؟
خدا را شکر چند سالیست دود مود را ترک کردهام و گرنه فضا جون میداد برای یک پُک از چپق، پیپ، یا هرچی که دود کند...
ولی خلسه و خوشیام چندان طول نکشید که ناگهان سر و صدای مزاحمین و مدافعین ظاهری حقوق بشر، بلند شد و دو تا "منفی" قلُنبه بهنافام بستند. سومین منفی هم بلافاصله پشتِ آن دو "آی دی" قرمز چسبید. همراه با پیامهایی که مرا شرمندهی شرمنده کردند.
یکی از آنها بنام (اون مین د) پیام داد،
عین پیام را کپی میکنم: " شما چى فكر كردى اينو به موضوع داغ نسرين ستوده اضافه كردى؟ "
دومی بنام "ستوده" نوشت: " آقاي ميداف ، لينک شما چه ربطي به موضوع داغ نسرين ستوده داره؟ "
نمیدانم چرا احساس میکنم نویسندههای این دو پیام هر دو خانم هستند.
به هر حال از ترس اینکه مبادا نفر بعدی سبیلم را دود دهد، آمدم و ُتند تُند معذرتی نوشتم و تمنا کردم بابت این اشتباه از غضب اعدامم نکنند.(رجوع شود به پیامهای رسیده) چند لحظه بعد دیدم یک نفر دیگر هم آمد و یک منفی دیگر داد! به این دلیل که آقا، این مطلبات "تکراری" ست، هرچند، چند قدم پایینتر، خودش مطلبی، تکرار اندر تکرار، در رابطه با خانم وکیل دستگیر شده در تهران لینک داده بود.
شاید منظورش از تکراری این بود که چند سال پیش، آن زمان که سایت بالاترین راه افتاده بود، یکنفر مؤمن متوجه این مطلب شده بوده است که اگر انسانی، ذیجنبندهای، در انتقاد از جمهوری اسلامی نوشتهای منتشر کند، احتمالا با حمله "آپاچی" های اسلامی روبرو میشود که میآیند و با رأی منفی گروهیشان آن مظلوم را چنان به حفره تاریکی در یکی از کهکشانها، سرنگون میکنند که کافر نشنفد هندی نبیند. بنا بر این لازم نیست من هم مجدا به آن مطلب بپردازم. جلالخالق...
*
در رابطه با قاطی شدن لینکام با نسرینخانم اما چون تو باغ نبودم و هرگز نامی از "نسرین ستوده" نشنیده بودم، بدو بدو رفتم تو گوگل، گشتم دنبال عکسی، مکسی، مطلبی تا ببینم این خانم ستوده کیست و چیست و چه جوریست، که ما ناخواسته پا توی کفشاش کردهایم، لینک داغاش را از داغی انداختهایم و خود و اهل بیت را به چنین مصیبت عظیمی مبتلا ساختهایم؟
از بس حواسم پرت بود که دیر متوجه شدم لازم نبود اینهمه راه را، تو این سن و سال، نفسزنان تا گوگل بدوم! تو همین بالاترین هم میتوانستم در گزینه "جستجو" دنبالش بگردم.
به هر حال این دوتا سه تا منفی عجیب زهر چشمی ازم گرفته بودند که حواسم را بنکل پرت کرده بودند. در آنجا، یعنی در گوگل بود، که متوجه شدم خانم نسرینخانم، وکیل دادگستری و امضا کننده طومار و برنده جایزه بینالمللی!!!! حقوق بشردر یکی از بنیادهای گمنام در شمال ایتالیا هستند، که آخوندهای ضد بشر، مانع از خروجاش از فرودگاه بین المللی تهران شدهاند و اینک هواداراناش، که از طرفداران سر سخت حقوق بشرهستند، با دوسه تا رأی منفی، تلافیاش را سر من بیخبر در آوردهاند و با مهرورزی حقوق بشری، بدون اینکه به ذهنشان خطور کند ممکن است اشتباهی رخ داده باشد، اعتراض کردهاند، که سر مطلب شما به تهاش نمیخورد، آنگاه معنی بشر و حقوقاش را (با رأی قرمز) به من چشاندهاند و چنان درس حقوق بشری بهمن دادهاند تا من باشم و دیگر لینکم را با لینک نسرینخانم قاطی نکنم.
وقتی علامت موش را روی رأی سرخشان گرفتم این چنین خواندم: " دلیل: تیتر، توضیح، با بخش نا مناسب".
البته تا زمانیکه پیامهای محبتآمیزشان را نخوانده بودم هنوز دوزاریام نیافتاده بود و گیج و منگ بودم که چرا دُمب نوشتهام به سرش نمیخورد و خودم متوجه نشدهام؟.............خانم نسرین ستوده محروم از جایزه----->
به هر حال این دوتا سه تا منفی عجیب زهر چشمی ازم گرفته بودند که حواسم را بنکل پرت کرده بودند. در آنجا، یعنی در گوگل بود، که متوجه شدم خانم نسرینخانم، وکیل دادگستری و امضا کننده طومار و برنده جایزه بینالمللی!!!! حقوق بشردر یکی از بنیادهای گمنام در شمال ایتالیا هستند، که آخوندهای ضد بشر، مانع از خروجاش از فرودگاه بین المللی تهران شدهاند و اینک هواداراناش، که از طرفداران سر سخت حقوق بشرهستند، با دوسه تا رأی منفی، تلافیاش را سر من بیخبر در آوردهاند و با مهرورزی حقوق بشری، بدون اینکه به ذهنشان خطور کند ممکن است اشتباهی رخ داده باشد، اعتراض کردهاند، که سر مطلب شما به تهاش نمیخورد، آنگاه معنی بشر و حقوقاش را (با رأی قرمز) به من چشاندهاند و چنان درس حقوق بشری بهمن دادهاند تا من باشم و دیگر لینکم را با لینک نسرینخانم قاطی نکنم.
وقتی علامت موش را روی رأی سرخشان گرفتم این چنین خواندم: " دلیل: تیتر، توضیح، با بخش نا مناسب".
البته تا زمانیکه پیامهای محبتآمیزشان را نخوانده بودم هنوز دوزاریام نیافتاده بود و گیج و منگ بودم که چرا دُمب نوشتهام به سرش نمیخورد و خودم متوجه نشدهام؟.............خانم نسرین ستوده محروم از جایزه----->
*.
مرا بگو دل به این خوش کرده بودم که برای اولین بار نوشتهای را در بالاترین، بدون گرفتن رأی منفی، منتشر کردهام، که تاکنون سایقه نداشته است! که حتا "منفی" دهندگان حرفهای هم خجالت کشیده بودند در مقابل استدلال من و منطق خوانندگان، رأیی منفی بدهند. لاکن حقوق بشریها بیخیال... معیار دیگری دارند! آخه بشر تا بشر داریم ....
یکی از دوستان که از ماجرا مطلع شده بود میگفت: ناخدا، شما بیخودی سر آخوندها داد نزن اونها میفهمند چه میکنند... این ایتالیاییهای صهیونیست در پوشش تقدیم جایزه حقوق بشر به نسرین خانم، قصد داشتند ضربهای کاری به اسلام و به جمهوری اسلامی وارد کنند، که با بیداری و هوشیاری سربازان گمنام امام زمان، توطئه خنثی شد.
سه تا منفی هم شما برای تنبیه گرفتی...که اگز لینکات به لینک نسرین خانم وصل نشده بود، برادران حزباللهی سر از چند و چون توطئه ایتالیاییهای صهیونیست در نمیآوردند و "نسرین" بهموقع پرواز کرده بود، حالا هم اینقدر حقوقبشریها را عتاب و سرزنش نکن، که به همین رأی قرمز بسنده کردهاند و اَخت....
استغفرالله...
مرا بگو دل به این خوش کرده بودم که برای اولین بار نوشتهای را در بالاترین، بدون گرفتن رأی منفی، منتشر کردهام، که تاکنون سایقه نداشته است! که حتا "منفی" دهندگان حرفهای هم خجالت کشیده بودند در مقابل استدلال من و منطق خوانندگان، رأیی منفی بدهند. لاکن حقوق بشریها بیخیال... معیار دیگری دارند! آخه بشر تا بشر داریم ....
یکی از دوستان که از ماجرا مطلع شده بود میگفت: ناخدا، شما بیخودی سر آخوندها داد نزن اونها میفهمند چه میکنند... این ایتالیاییهای صهیونیست در پوشش تقدیم جایزه حقوق بشر به نسرین خانم، قصد داشتند ضربهای کاری به اسلام و به جمهوری اسلامی وارد کنند، که با بیداری و هوشیاری سربازان گمنام امام زمان، توطئه خنثی شد.
سه تا منفی هم شما برای تنبیه گرفتی...که اگز لینکات به لینک نسرین خانم وصل نشده بود، برادران حزباللهی سر از چند و چون توطئه ایتالیاییهای صهیونیست در نمیآوردند و "نسرین" بهموقع پرواز کرده بود، حالا هم اینقدر حقوقبشریها را عتاب و سرزنش نکن، که به همین رأی قرمز بسنده کردهاند و اَخت....
استغفرالله...
5 Kommentare:
اشکال نداره عوضش این داغ شدن درس عبرتی میشه که دیگه حرف یه عده ای رو همینجوری گوش نکنی
ولی جدا قلمت خیلی زیباست ، خیلی قشنگ می نویسی ، مخصوصا اون یه تیکه "و با صدای بلندتر فریاد زدند: یک آفریقایی کنیایی ...... "
جدا خیلی دلنشینه قلمت
ممنونم یاسر جان
کاپیتان سلام
می بینم شما ه بالا باز شده اید
راستی تا یادم نرفته زبون این بخش نظرات رو هم زبون آدمیزاد کن که ماه بفهمیم کجا کلیک کنیم(شوخی بود) بدل نگیرید.
ه=هم
خالو جان عجب طنزپرمایه ای بود.
در واقع اولین قدم رسیدن به بلوغ سیاسی و اجتماعی , احترام گذاشتن به نظر دیگران و تحمل شنیدن انتقادات و نظرات مخالف است. دیدن اینگونه برخوردها, آنهم از جانب افرادی که داعیه’ روشنفکری دارند! مایه’ تاسف است.
خالو جان خونه’ جدید مبارک. چقدر اینجا زیبا شده؟ بخصوص اون عکس خالو حمید خودم که زینت بخش وبلاگ شده.
Kommentar veröffentlichen